☾ღ✴Мâħƙõɱ ßƹ £şħǵħ✴ღ☽ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ
ܓܓ✘ฟƹใčõ൩ Ƭô ʍƴ ฟêƅ✘ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ
خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح
یاد تو בلـــَم گرفتــﮧ… از همــﮧ ی بــی تفآوتــی هآ… از همــﮧ فــَرآموشی هآ… از هَمﮧ بــی اعتمــآدی هآ… گاهی دلت از زنانگی میگیرد خوابم نمیبرد… بَهــاے سَنگیـــنــے دادم دستهــ ـایم را محکمتر بگیـر
نظرات شما عزیزان:
هیچ گاه از بین نمیرود
بلکه
از سطری…
به سطری دیگر
منتقل میشود…
و اینست قانون پایستگی چشمانت!
من غرورم را به راحتی به دست نیاوردم
که هروقت دلت خواست خردش کنی….!!!
غرور من اگر بشکند…
با تکه هایش
شاهرگ زندگی تو را خواهم زد…
کــآش معلــمی بود و انشـ ـ ـــآیی مــی خوآســت…
رآ چگونــه مــی گــُذرآنید؟؟؟“روزگــآر خود
میخواهی کودک باشی
دختر بچه ای که
به هر بهانه ای به آغوشی پناه میبرد
وآسوده اشک میریزد
زن که باشی…
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی…
به هیچ چیز فکر نمیکنم…
جز “او” و میدانم که خواب است…
و قبل از بسته شدن چشمهایش
به همه چیز فکر کرده است…
جز “من”……!!!
اسمتو رو سیگار نوشتم
برای اولین بار کشیدم
تا بسوزی و فراموشت کنم
اما نمی دونستم با هر پوک…
ذره ذره میری تو نفسم و
می شی همه چیزم
تــا فَهمـــیـدم
ڪـَســے را ڪـہ “قـَـصـد” مــانـدن نـَـدارد
بــایـد راهــے ڪـَــرد !…
من هنوز هم نمیخواهـ ـمـ
تورا…
به دستِ خاطرات بسپارمـ…
نقـش یـــک درخــت خشک را
در زنـدگی بازی میکـنم !
نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم…
یا هیزم شکن پـیــر!
زیبا حرف میزنی ؟ تو می گویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن
از زاویه تو … آها دیدم
از زاویه ی تو چه تنگ است کنار هم نشستن دو ضلع من و تو …
زیـر بـآرآטּ رآه میرفتـــ
امســآل رآه رفتـטּ او رآ
بــآכیگــرے زیـر اشڪـهـ ـآے خوכ כیدҐ…
شــآیـכ پـآرسـآل اشڪـهــآے כیگـرے بوכ
کــاش مَن دیگــَری بودم…
مــی نشستمــ روبِـروی خـودَم
ســر تــا پـــا گــوش مـی شدَم…
تــا ببینَم حـَرفـــ حسابَم
” چیست “؟؟؟
دلم فـال می خواهــد …
قهــوه … تــاروت … نمی دانــم ؟!
هر چه باشـــد ،
هر چه نقـــش تــو را در این روزهـــــای بــیرنـــگ …
پــــر رنـــگ کنــــد !!!
برچسبها:
طراح : صـ♥ـدفــ |